سال ششم هجری چشم به روی تیغ تیز بیداد می گشاید و جنگی چند ساله بین جهل و علم و کفر و ایمان را به نظاره می ایستد.
پنج سال بعد دستان کوچک و معصومش تب داغ قیام و عدالت محمد را در آب سرد ملاطفت می شوید.
زینب، خاکسپاری «مهربانی » را به گریه می نشیند و بعد از او چله نشینی سکوت اسفبار علی مظلوم و کوتاه شدن دست او از آنچه حقش بود.
زینب، ناظر سکوت مرگبار پدر و گریه های نیمه شبش در حلقوم چاه های غربت است.
زینب پاره های جگر برادر دردمندش را در تشت جور می بیند و آنگاه است که زهر سیاست و جنگ بر سر دنیا را در تار و پودش حس می کند و اینگونه چهارمین تکیه گاه او نیز فرو می ریزد.
زینب فریادگر عاشوراست، خشت خشت مناره وجودش از خون عزیزترین هایش ساخته شد. حلقومش پر از فریادهای خونین و دلش مالامال درد ظلم است، و هر آنچه از درد شنیده به عیان دیده است!
زینب الگویی است از «بودن » از «زندگی » از «سیلان » از «حرکت » از «ماندن » از «عشق » از «ایثار» از «عفت » از «مسؤولیت پذیری » از «قیام » از «هجرت و فریاد» و از «تاثیر بر خلق »!
او می آموزد که باید «ماند» و برای «ماندن » باید کوله بار آتش درد نسلها را بر دوش کشید.
این تلاش برای «بودن » را باید زنده کرد، این آلت لهو و لعب بودن زن را باید در هم شکست، آن کنج های عزلت را باید فرو ریخت تا «زن بودن » «عزلت نشینی » معنی نگردد.
زنان باید با تولد «زینب » خود را تولد یافته بدانند، پیامبر نجات از زنده بگوری باشند. بر کوفیان پیمان شکن لعنت کنند و هیچگاه از فریاد بر سر کاخ نشینان فرو ننشینند و در هر کوی و برزن پیام خون برادرانشان را به پژواک بنشانند.
و اینگونه است که زنی هماره خواهد ماند و زینبی خواهد شد در تاریخ.
تولد زینب تولد رسالت زنان است، رسولی که در کوتاهترین مقطع تاریخ و در خاموش ترین بیابان و در مسمومترین فضا به یک واقعه خونین حیات بخشد و پژواک این پیام تا ابد مناره به مناره می گردد و گنبد به گنبد طنین می افکند و سینه به سینه همراه دستها و دوش به دوش همراه زنجیرها می گردد.
باید به زینب، دو رکعت «فریاد» اقتدا کرد، باید همسفره صبرش شد و در سایه عفافش عفت را آموخت و باید از مدینه تا کربلا و کوفه و دمشق همراهش کوله بار مسؤولیتهای اجتماعی را حمل کرد و از این کنج تاریکی که تاریخ برای زنان برگزیده بیرون جهید و اینگونه است که زنان «بودن » را تجربه می کنند. که جز این نیستی و نابودی است و گم شدن در لای رنگها.
و زینب می زید و نمی میرد بی آنکه لحظه ای در تاریخ بماند!
متن کامل فوق به نام از هاجر تا زینب را از اینجا ببینید.
فرهنگ کوثر(دوشنبه 86 اردیبهشت 31 ساعت 11:36 صبح )
دیدگاههای دیگران () |